آمدی ... پنجره ای رو به جهانم دادی
ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی
چشمهایم را از پشت گرفتی ناگاه
نفسم را بند آوردی و جانم دادی
جان به لب آمد و اسم تو نیامد به زبان
تا به شیرینیِ یک بوسه دهانم دادی
از گُلِ پیرهنت ، چوب لباسی گُل داد
در رگِ خانه دویدی ... هیجانم دادی
در خودم ریخته بودم غمِ دریاها را
چشمه ام کردی و از خود جرَیانم دادی
سر به زانوی تو خالی شدم از آن همه بغض
مثل یک خوشه ی انگور ، تکانم دادی
شوقِ این جانِ به تنگ آمده ، آغوشِ تو بود
آن چه می خواستم از عشق ، همانم دادی
تو در این خانه ی بی پنجره ، "صبح" آوردی
روشنم کردی و از مرگ ، امانم دادی ...
خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست
گذاشت سرخ ترین سیب، سیب من باشـد
حسود نیستم اما کسی بغیر خودم
غلط کند که بخــواهد رقیب من باشــد...
تو را دارم ای گل، جهان با من است
تو تا با منی، جان جان با من است
چو میتابد از دور پیشانیات
کران تا کران آسمان با من است
چو خندان به سوی من آیی به مهر
بهاری پر از ارغوان با من است !
کنار تو هر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بیکران با من است
روانم بیاساید از هر غمی
چو بینم که مهرت روان با من است
چه غم دارم از تلخی روزگار،
شکر خنده آن دهان با من است
دوست داشتنت بوی باران می دهد
همان قدر بی مقدمه ، همان قدر بی دغدغه
فقط یادت باشد مثل باران مرا بی واسطه دوست داشته باشی . . .
(اللهم انی اسئلک من رحمتک باوسعها و کل رحمتک واسعه اللهم انی اسئلک برحمتک کلها)
خدایا من از فراگیرترین مهربانیات، تو را میخوانم
اما همهی مهربانیهای تو فراگیر است
پس خدایا من تو را با همهی مهربانیهایت میخوانم
مهربونیهای تو با مهربونیهای ما فرق داره. ما معمولا مهربون نیستیم. بهمون یاد ندادن. یا کم یاد دادن. خودمون هم تمرین نکردیم. تازه رحمتمون هم همراه با زحمته. نیاز داریم، یا چشمداشت داریم، بعد مهربونی میکنیم. اما تو مهربونیهات حد نداره. مرز و محدودیت نداره. در یک جا و وقت نمیمونه. فراگیر و گسترده و بزرگه. در زمان و مکان و نژاد و مذهب و زبان و طبقه و جنس و سن و نوع نمیگنجه. بخاطر مهربونیات............................
تو راخواهم بوسید
آرامِ آرام
لطیف تر از شبنم روی برگ گل
روزی کِ گونه هایت خیس شرم شده اند
نمیخواهم بترسم این بار
کِ مبادا فردا سهم دیگری باشی
چون عشق من ناب است
همانند عشقی کِ یه کودک به جامدادی اش دارد
روزی تو را خواهم بوسید
حتی اگر تاوانش جهنم باشد
چِ زیباست جهنمی کِ تو درآنی
و هر روز از لجِ خدا تورا بوسیدن
دیدن تو زیباترین تکرار زندگی من است
چشم های جادویی ات
خواستن را چه بیرحمانه صرف میکنند
و من مسخ نگاه تو
آرزویم میدانی ؟!! خیالت مجال درد نمیدهد
پس باش و تکرار شـو
روزی چند بار دوستت دارم
یکبار وقتی که هوا بَرَم می دارد ، قدم می زنیم
وقتی که خوابم می آید ، تو می آیی
یکبار وقتی که باران ناز می کند ، دلِ ناودان می شکند و می بارد
وقتی که شب شروع می شود ، تمام می شود
یک بار دیگر هم دوستت دارم !
باقیِ روز را
هنوز را
چقد دوس داشتن های بعد دعوا بهم میچسبه...
چقد دوریت تلخ و عذاب آوره..
چقد بده آدم عشقشو با زبون خودش برنجونه اما بعدش حتی روش نشه عذرخواهی کنه..
چقد سخته لحظه ای که جدایی رو باور نداری اما واسه طرفت همه چی تموم شده س.
چقد بده هر کاری کنی عشقت برنگرده...هر چقد معذرت خواهی کنی کارساز نباشه.
چقد بده آدم تو دلش واسه یه نفر بمیره اما اون فک کنه که واست هیچ ارزشی نداره..
چقد سخته که تنها پناه زندگیت آغوشش باشه و اون با بی رحمی بگه به یکی دیگه عادت می کنی، همه چی تموم شده....
چقد سخته که خودتم حس کنی واسش ارزش نداری.
اما چقد خوبه که چشماتو ازم نگرفتی..
چقد آرامش بخشه آغوشت..
چه خوب شد که دستم رو گرفتی و گفتی منم دوست دارم.
چقد همه چی خوب شد.
من عطر تنتو با هیچی این دنیا عوض نمی کنم.. ازم نگیرش
خیلی دوست دارم دانیالم
دانیال این آهنگ رو خیلی وقت پیش (تقریبا 10 سال) خیلی گوش میکردم... میشه گفت تنها آهنگی بود که دوسش داشتم.
با اینکه قدیمیه اما قشنگه خیلیییییییییی.. شایدم شنیده باشی. لینکش رو گذاشتم، تو هم گوش کن اگه دوس داری.
دلم یک بغل " تو " را می خواهد.
که به جای تلاقی نگاه و سعی بر گریز بی امان
مرا به اسم کوچکم صدا بزنی !
و برای دقایقی نه چندان کوتاه
به یک دونفره دوست داشتنی دعوتم کنی ،
مرا تنگ در آغوش بکشی
" آنقدر که نفسم را در نفست پیدا نکنم "
کمی عقبم ببری
به چهره ام خیره شوی ،
و بی اختیار
یک لب کشـــــــــدار از من فرو ببری
همین !