قرار امروز

دیشب آقایی اس داد゜*green*゜ のデコメ絵文字 و واسه امروز یه قرار کوچولو گذاشت ゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字چون "゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字دلش واسم یه ذره شده بود!゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字"

اینقد ذوق داشتم که بالاخره موفق میشم از نزدیک ببینمش...゜*メルヘン/実写*゜ のデコメ絵文字゜*メルヘン/実写*゜ のデコメ絵文字

از ساعت 2 شروع کردم به آماده شدن واسه ساعت 6!!゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字 (゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字خب میخواستم خوجل باشم دیگههههههههههه゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字)

دوستام همه رفتن شهربازی゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字، منم پز دادم که میخوام آقامو ببینم゜*メルヘン/実写*゜ のデコメ絵文字، یه لحظه دیدنش رو با هیچی عوض نمی کنم آخه (゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字از بس که دوسش دارم این بشر رو!゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字)...........

ساعت 4 آماده شدم تقریبا゜*メルヘン/実写*゜ のデコメ絵文字، کتاب میخوندم و منتظر آقایی بودم...゜*森girl*゜ のデコメ絵文字 بالاخره اس داد... نوشته بود "゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字شام اینجا میمونم، بعدش هم میرم هتل، شرمنده نمیتونم ببینمت゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字"

دوستام هم رفتن ددر، منم روم نشد بگم دانیالم بدقولی کرده(タイトルなし) のデコメ絵文字.............

و اینگونه شد که عصر جمعه م کوفت شد بهم!゜*森girl*゜ のデコメ絵文字


゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字اینم از مستند کردن بدقولیت!゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字


゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字دوست دارم آقای بد خودم゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字゜*ピンク*゜ のデコメ絵文字


چشم

خیلی شکسته بسته تقدیم به خانومم....

اینو هویجوری نوشتم از فرداشعرمو کامل میکنم و روی دل دلکم مینویسم.....

خدایا باورم هستی.....نگار و سرورم هستی

کمال و کاملم هستی..... شفای عاجلم هستی

تو را در چشم میدیدم.... فقط جز چشم نمیدیدم

چو بستم لحظه ای دیدم.... دگر هیچم نمیدیدم

دگر چشمم نمی بیند.... کنارم گل نمی شیند

در این دنیا همه خوبان فریبند..... سرم را بابت چشمم بریدند

خدایا نعمتت را که ندیدم.... به بطلان هم مرا هر دم وزیدند

صدایم را شنو در دل حزینم .....نیاز مبری بر دل گزیدم

نیازم یک کلام.... سیمینم والسلام







دنیای من

پریروز شناختمت،

دیروز عاشقت شدم، 

و امروز

دیوانه ات هستم !

اگر همه چیز همینطور خوب پیش برود؛

بزودی برایت خواهم مُرد! 

عزیزترینم..دوست دارم

دلم لحظه ای را می خواهد !  

که تـــــــــــو باشی...

همین کنار نزدیک به من

درست روبروی چشم هاتم

همنفس نفسهایم

خیره شوم به لبهایت

دست بکشم به تک تک اعضای صورتت

بعد چشمهایم را بیندم و...

" ببوسمت "

ان لحظه دنیای من تمام میشود.

" به خدا که واقعاً تمام می شود " 

 

واقعی...

سلام خانومم

نمدونم چی شد اما همچین یهو تصمیم گرفتم واست نسخه بپیچم (بنویسم)...

ممنون که هستی، ممنون که بودنت قشنگه ممنون که دوست دارم، ممنون که دوسم داری

این همه تکرار پالس دوست داشتن نکنم دگ کلیشه ای نشه، هرچند هرچی هم بگم کم گفتم

نمدونم دارم چی می نویسم اصن یجورایی دارم خودمو تخلیه ذهنی میکنم خیلی هم

ولش کن چی بگم دگ... فقط یه یادآوری خواستم کرده باشم که


" د و س ت د ا ر م "


خودم و خودت

در کــــــافه آغوشـــــــم  

به قهــــــــوه چشمـــــــــــــــــــــــــــانم  

دعــــــــــــــــــــــــــــــوتــــــــــــــــــــــــــــــــی.... 

 

غول چراغ جادو

هر شب

چشمهایم را می بندم

دستهایم را باز می کنم

و حضور ناگهانی ات را آرزو می کنم...

آدم عاشق که باشد

به غول چراغ جادو هم

ایمان می آورد!

 


ترا برای خودم برگزیده ام.......

من آرامش را در سپیدی جانمازی که صدای ناله هایم را نشنید
که اشک هایم روسیاهش کرد نیافتم
من آرامش را در امید به آینده ای
که هر لحظه با ناامیدی در گذشته فرو میرفت نیافتم
من آرامش را
در فرار از بیداری
و پناه بردن به بستری که تمام پنبه هایش با کابوس زده شده اند نیافتم!
من آرامش را در سیاهی دو چشم یافتم.
که هر لحظه تکرارکنان در گوشم زمزمه میکرد:
- اندکی صبر...اندکی صبر....
من آرامش را
در یک شب زنده داری یافتم
در فرار از خواب
و پناه بردن به صدای گرمی که
مرا از خودم رها میکند
من آرامش را در شش حرف یافتم: 

د ا ن ی ا ل 

  

از همه جا، هر چی.........


من، زنم ...!
زن ها به حرف ها تکیه می زنند ...
و از حرف ها تکیده می شوند ...
و شک نکن اگر زبان اختراع نمی شد،
هیچ زنی عاشقت نمی شد ...!
بیزار هم ...! 

 

فقط باشد

روزی میـــــــرسد که با لبخند تو بیــــــدار می شوم 

 

این روز هر زمـــــــانی که می خواهد باشد 

 

فقــــــــط باشد......