می گویم: فقط!
می پرسد: من؟
می گویم:تو!
می پرسد:تاهمیشه؟؟؟
می خندم…….
خودش معنی این خنده هایم را می داند اما در نگاهش یک دلخوری عظیم موج می زند…
نگاهش را دوس دارم!
وحتی صدای نفس کشیدن هایش را از دورترین فاصله ی ممکن می شنوم! عطر آهسته ی هوا به من می فهماند تازگی ها از کجا رد شده است.
…
می گویم:فقط!
می پرسد:من؟
می گویم:تو!
می پرسد: تاهمیشه؟؟؟
تماااااااااااام وجودم همیشه می شود!
و باز، می خندم.
…
این شوخی، حرف جدی همیشه یمان است. مهم نیست چه اندازه صبرم برای هر قهر زیاد باشد یا کم
مهم نیست نگاهش زاده ی علاقه باشد یا چیز دیگری!
برای من “همیشه “اش تشخص دارد. عاشقانه ای شیرین که دلم را نمیزند!
فقط ای کاش “زندگی” می فهمید