زن زیبائی نیستم
موهائی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم میآید
و نه شب را به
یادت میآورد
نه ابریشم
نه سکوتِ شاعرانه
نه حتی خیال یک خوابِ
آرام
پوستِ گندمی دارم
که نه به گندم میماند
نه کویر
و چشم هائی
که
گاهی سیاه میزند
گاهی قهوه ای
دستهایم
دست هایم مهربانند
و هر از
گاهی
برایِ تو
به یادِ تو
به عشقِ تو
شعر مینویسند
مرا همینطور ساده دوست داشته باش...